التقاي مصوت ها و مسأله صامت هاي ميانجي
مقدمه
یکی از ویژگیهای آوائی زبان فارسی که هنوز به طور جدی بررسی نشده است مسئله ی صامتهای میانجی (1) و شرایط کاربرد آنهاست. صامت میانجی به صامتی گفته می شود که در روی زنجیر گفتار برای جدا کردن دو مصوت که معمولاً اولی در پایان تکواژ قبلی و دومی در آغاز تکواژ بعدی قرار دارد به کار می رود. برخورد دو مصوت به این صورت، در اصطلاح، التقای مصوتها (2) نامیده می شود. ویژگی صامتهای میانجی در این است که در زبان تقریباً در تقابل با هیچ واج دیگری قرار نمی گیرند و در نتیجه، تمایز معنائی ایجاد نمی کنند. به بیان دیگر صامتهای میانجی وابسته به محور همنشینی (3) یعنی زنجیر گفتار هستند و شرایط آوایی و صرفی واحدهای حاضر در کلام، یعنی واجها، به گونه ای است که حضور آنها را به کلام تحمیل می کند و گوینده در انتخاب آنها دخالتی ندارد، برعکسِ واجها که با انتخاب و آگاهی گوینده انتخاب می شوند و به همین سبب موجب تمایز معنائی می گردند. از دیدگاه واج شناسی مکتب پراگ و بعضی مکاتب دیگر این گونه عناصر که گوینده در انتخاب آنها دخالتی ندارد واج به شمار نمی آیند و در قلمرو آواشناسی ( فونتیک ) قرار می گیرند. به همین سبب واج شناسان وابسته به این مکتبها به این گونه عناصر آوائی و بطور کلی به عناصر وابسته به محور همنشینی کمتر توجه کرده و یا آنها را تحت الشعاع عناصر وابسته به محور جانشینی (4) یا واجها قرار داده اند.برعکس واج شناسان پراگ، ج. آر. فرث (5) استاد در گذشته ی زبان شناسی دانشگاه لندن و عده ای از پیروان او در انگلستان به این مبحث توجه خاص کرده و نظریه ی جدیدی به دست داده اند که به « تحلیل نوائی » یا « بررسی چند نظامی » (6) مشهور است. پیروان این نظریه نظریه ی واج شناسی مکتب پراگ را که عمدتاً به بررسی واجها و تقابل های آنها در مواضع مختلف گفتار می پردازد و عناصری را که به زنجیر گفتار تعلق دارند و در نتیجه دارای نقش ساختی اند مسکوت گذاشته یا کمتر به آن توجه کرده اند، مورد انتقاد قرار می دهند و این نظریه را واج شناسی واجی (7) می نامند. پیروان این نظریه معتقدند که بررسی عناصر آوایی زبان باید دارای دو بخش باشد. یکی واجها که آنها را « واحدهای واجی » (8) نامیده اند، و دیگر « نواها » یا « واحدهای هموندی » (9) که متعلق به زنجیر گفتارند. نواها ویژگیها یا عناصری هستند که در زنجیر گفتار به واحدهای بزرگ تر از واج که در این نظر به ساخت (10) نامیده می شوند تعلق دارند اما غالباً در کنار واجها قرار نمی گیرند بلکه همراه با آنها هستند. یا بر روی ساختها جای دارند و یا رابطه ی میان ساختها را نشان می دهند. این ویژگیها و عناصر عبارتند از ویژگیهای آغاز و پایان هجاها، هماهنگی مصوتها، لبی شدگی، کامی شدگی، غنه شدگی ( این سه پدیده تحت شرایطی خاص )، عناصر مرزنما، آهنگ، تکیه، نواخت، کشش و غیره. ویژگیها و عناصر یاد شده به هجا، گروه هجاها، تکواژ، کلمه، گروه های نحوی و جمله که هر یک ساخت به شمار می روند و همه به محور همنشینی یا زنجیر گفتار تعلق دارند وابسته اند.
آواهای میانجی، از آنجا که در مرز میان دو هجا ظاهر می شوند و در نتیجه به واحدهای بزرگتر از واج تعلق دارند، نوا یا عنصر هموندی شمرده می شوند و می توانند از این دیدگاه بررسی گردند. به نظر نگارنده مبحث آواهای میانجی با نظریه ی واج شناسی واجی نیز غیر قابل تلفیق نیست. این مبحث در این نظریه باید جزء مبحث ساختمان هجا، در بخش مربوط به ترکیب هجاها قرار گیرد و از آواهای میانجی به عنوان عناصر آوائی ( فونتیکی ) که ترکیب هجاها با شرایطی خاص حضور آنها را اجباری می سازد یاد شود. (11) پدیدار شدن آواهای میانجی جنبه ای از پدیده ی کلی تری است که در اصطلاح آواشناسان epenthesis و گاه anaptyxis گفته می شود.
از میان آواهای میانجی، در این گفتار ما به بررسی صامت های میانجی پرداخته ایم.
از آنجائی که در زبان فارسی معمولاً هیچ هجائی با مصوت آغاز نمی شود بحث صامتهای میانجی در این زبان به ظاهر منتفی به نظر می رسد. اما اگر توجه داشته باشیم که تعدادی از تکواژهای پی چسب مانند –i نکره و –ast و سایر صیغه های پی چسب فعل « بودن » و نیز پسوندهای صرفی و اشتقاقیی مانند -ân جمع و -i نسبت و –e اضافه و غیره وجود دارند که به سبب عدم استقلال و وابسته بودنشان به کلمات قبل از خود همیشه با مصوت شروع می شوند. مسئله ی التقای مصوتها در فارسی نیز مورد پیدا می کند. افزون بر این گاهی نیز در ترکیبات، همزه ی آغازیِ جزء دوم ترکیب – در صورتی که با مصوت آغاز شده باشد – حذف می گردد و موجب رویارویی دو مصوت می گردد. همچنین در نتیجه ی تحول زبان، در پاره ای موارد یک صامت از میان یک تکواژ حذف می شود و موجب التقای مصوتها می گردد. در کلیه ی این موارد زبان با استفاده از یک صامت میانجی التقای مصوتها را از میان می برد. ماهیت صامت میانجی وابسته به یکی از شرایط سه گانه ی زیر است: 1. شرایط آوایی مصوتهای رویاروی؛ 2. شرایط صرفی – آوائی تکواژهای درگیر؛ 3. شرایط صرفی تکواژهای درگیر.
منظور از شرایط آوائی حاکم بر شکل صامت میانجی، ماهیت مصوتهایی است که رو در روی هم قرار گرفته اند. گرد یا گسترده بودن مصوتهای رو در رو مهمترین عامل تعیین کننده ی شکل آوایی صامت میانجی است. در غالب موارد صامتهای میانجی از نظر شکل آوایی با مصوتهای رو در رو تناسب دارند.
از وضع صرفی تکواژهای درگیر، مراد ماهیت صرفی تکواژهایی است که التقای مصوتها را به وجود می آورند. شرایط صرفی گاهی موجب می شود که صامت میانجی شکل آوایی دیگری غیر از آنچه از بافت آوایی کلام پیش بینی می شود داشته باشد. مثلاً التقای دو مصوت گسترده مانند i و e وجود یک صامت میانجی متناسب با آنها را پیش بینی می کند، اما کلماتی مانند خسته و تشنه که به مصوت –e ختم می شوند هنگام ترکیب با -i مصدری با صامت میانجی -g- همراه می گردند که هیچگونه تناسب آوایی با این مصوتها ندارد. عاملی که حاکم بر ظهور -g- در این مورد است شرایط آوایی حاضر در زنجیر گفتار نیست بلکه شرایط توأم صرفی و آوایی تکواژهای رو در رو است. به این معنی که صامت -g- تنها قبل از بعضی تکواژهای صرفی خاص مانند –ân جمع و –i مصدری و غیره و بعد از بعضی مصوتهای خاص به کار می رود و بس، مانند bande-g-ân ( بعد از e و قبل از –ân )، tešne-g-i ( بعد از e و قبل از –i ). (12) بعد از e و قبل از سایر پسوندها و تکواژها، هر چند از نظر شرایط آوایی با پسوندهای یاد شده یکسان باشند، این صامت به کار نمی رود. مثلاً بعد از e و پیش از –i نکره و –i ضمیر ( شناسه ) صامت های -y- یا -’- به کار می روند که مناسب با شرایط آوایی بافت e-i هستند: خانه ای ( یک خانه )، بیگانه ای ( تو بیگانه ای ) و غیره.
ما در زیر نخست صامتهای میانجی ای را که حضور آنها وابسته به شرایط آوایی کلام است بررسی می کنیم، سپس به مطالعه ی صامتهایی می پردازیم که کاربرد آنها به عنوان صامت میانجی به شرایط صرفی – آوائی تکواژهای رویاروی بستگی دارد. دسته ی اول را صامتهای میانجی آوایی و دسته ی دوم را صامتهای میانجی صرفی – آوائی می نامیم. صامتهایی را که کاربرد آنها تنها وابسته به بعضی مقولات صرفی زبان است به دلیل محدود بودنشان در ضمن صامتهایی میانجی صرفی – آوائی بررسی کرده ایم. گونه ای از فارسی که در اینجا توصیف شده فارسی نوشتاری است و تنها در مواردی که در فارسی نوشتاری مثالی یافت نشده و در پاره ای موارد معدود دیگر از فارسی گفتاری تهران مثال آورده شده که به آن اشاره شده است.
1. صامتهای میانجی آوایی
صامتهای میانجی آوایی فارسی معاصر عبارت اند از -y-، -w(v)-، -h- و -’-. این صامتها، چنانکه قبلاً به آنها اشاره شد، هر کدام در بافتهای آوائی خاصی به کار می روند. ما در زیر این بافتها را به تفصیل مورد بررسی قرار می دهیم اما قبل از وارد شدن در این بحث تفصیلی به ذکر یک نکته ی کلی در مورد نحوه ی تلفظ صامتهای میانجی می پردازیم.از میان صامتهای چهارگانه ی فوق صامت -h- در تمام موارد استعمال خود به صورت کامل و مانند مواردی تلفظ می شود که این صامت به عنوان واج به کار می رود. صامت -y- نیز در بیشتر موارد به صورت کامل تلفظ می شود، اما وضع دو صامت -’- و -w- از نظر تلفظ با دو صامت یاد شده در بالا کاملاً متفاوت است. این دو صامت در اکثریت موارد به صورت خفیف و گاه به شکل بسیار خفیف تلفظ می شوند، به طوری که بعضی از مؤلفان آنها را ندیده انگاشته و یا اینکه تصور کرده اند که در این گونه موارد دو مصوت بدون هیچ گونه واسطه در کنار هم قرار می گیرند. طیف نگارهایی که از صامت همزه در این گونه موارد گرفته شده نشان می دهد که این صامت به شکل نوعی لرزش در محل تارهای صوتی یا چاکنای ادا می شود و با تلفظ معمولی آن که به حالت انسداد و انفجار در چاکنای رخ می دهد متفاوت است. تفاوت این لرزش با لرزشی که هنگام تلفظ مصوتها در تارهای صوتی ایجاد می شود در تعداد و نظم تواتر این ارتعاشات است، به این معنی که در تلفظ همزه تعداد ارتعاشات تارهای صوتی در ثانیه کمتر و تواتر آنها نامنظم تر است، در حالی که در مورد مصوتها ارتعاشات تارهای صوتی منظم تر و تعداد آنها در ثانیه بیشتر است. (13)
تلفظ -w- نیز در مواردی که بسیار خفیف ادا می گردد با گوش به سختی درک می شود اما کافی است که هنگام تلفظ آن، گوینده دست خود را روی لبهای خود بگذارد تا بیرون آمدگی لبها را که خاص این تلفظ است حسّ کند.
در کلیه ی مواردی که صامتهای میانجی خفیف تلفظ می شوند باید در بالای سطر نوشته شوند مانند مثال زیر: zâwu، اما ما در این مقاله به دلایل فنی این روش را به کار نبسته ایم.
1-1. در بافتهایی که مصوت اولی –i است تقریباً در همه ی موارد صامت میانجی -y- به کار می رود و تنها در یک مورد کاربرد همزه نیز امکان پذیر است. این بافتها عبارتند از:
i-i |
مانند |
Bâzâri-’/y-i |
( بازاریی ) |
i-e |
مانند |
Sini-y-emân |
( سینی مان ) |
i-a |
مانند |
Bozorgi-y-aš |
( بزرگیش ) |
i-u |
مانند |
Rowhâni-y-un |
( روحانیون ) |
i-o |
مانند |
Mâhi-y-o |
( ماهی و... ) |
i-â |
مانند |
Sepâhi-y-ân |
( سپاهیان ) |
تنها در بافت i-i به جای -y-، صامت -’- نیز ظاهر می شود و این استعمال بیشتر از استعمال -y- است. بنابراین می توان گفت که در بافتهای فوق مصوت اول تعیین کننده ی شکل آوایی صامت میانجی است.
تلفظ -y- در بعضی بافتهای فوق خفیف است.
1-2. در بافتهایی که مصوت اول از دو مصوت e است صامتهای -w-، -y-، -’- و -h- به کار می رود، بدین شرح:
در بافت e-i صامت -’- یا -y- ظاهر می شود، مانند: sâve-’/y-i ( ساوه ای، ساوه یی )، mohâvere-’/y-i ( محاوره ای / یی ) و غیره. تنها استثنا در این مورد چند کلمه ی هفتگی، خانگی، خانوادگی، همیشگی، همگی، جملگی، شاگردانگی، نقدینگی، ساختگی، مادگی و اندیشگی است. (14) تلفظ صامتهای میانجی در بافتهای فوق خفیف است.
در بافت e-e صامت -h- یا -’- ظاهر می شود، مانند be-h-eš ( بهش = به او ) ( گفتاری )، xâne-’-emân ( خانه مان ) و غیره.
در مورد بافتهایی که e دوم آنها نشانه ی اضافه است، رک: 2-2-1.
در بافت e-a صامت -’- ظاهر می شود، مانند nâme-’-at ( نامه ات )، xâne-’-ast ( خانه است ) âmade-’-ast ( آمده است ) و غیره.
در بافت e-u صامت -w- یا -’- ظاهر می شود، مانند gerye-’/w-u ( گریه ئو )،se-’-ul ( سئول، پایتخت کره ). تلفظ -w- در این مورد معمولاً بسیار خفیف است. تلفظ همزه نیز غالباً خفیف و به صورت لرزشی است.
در بافت e-o نیز -w-، -v- یا -’- ظاهر می شود. استعمال -’- ظاهراً منحصر به کلمات قرضی اروپایی است: xâne-v/w-o ( خانه و... )، te-’-ori ( تئوری )، vide-’-o ( ویدئو ) و غیره. در اینجا نیز تلفظ صامتهای میانجی خفیف است. نکته ی دیگری که در این مورد شایان ذکر است این است که کلمه ی تئوری سابقاً به شکل ti-y-ori ( تیوری ) تلفظ می شد، یعنی صامت میانجی آن -y- بود و در آن به جای e مصوت i به کار می رفت. کلمه ی ویدئو نیز گاهی امروز به صورت vidi-y-o ( ویدیو ) تلفظ می شود که از نظر صامت میانجی و کاربرد مصوت i، مشابه کلمه ی تیوری است.
در کلمه ی sevvom ( سوم ) صامت میانجی -v- به قیاس با صامت مکرّر v در کلمات دوم و اوّل تکرار شده است. این کلمه به صورت seyyom نیز به کار می رود که صامت میانجی آن -y- است. این صامت نیز به قیاس با کلمه ی دوم مکرر شده است.
در بافت e-â صامت -’- ظاهر می شود: te-’-âtr ( تئاتر، تآتر ). این کلمه سابقاً به صورت tiyâtr ( تیاتر ) به کار می رفت که صامت میانجی آن -y- است و قبل از آن به جای e، i به کار رفته است.
1-3. بافتهایی که مصوت اول آنها a است در فارسی امروز بسیار کم است و جز تکواژ نه کلمه ی دیگری که به مصوت a پایان پذیرد در فارسی نیست. این کلمه هنگامی که با حرف عطف -o- با تابع خود همراه گردد به صورت na-w-o nu ( نه و نو ) تلفظ می گردد که صامت میانجی -w- با آنها به کار رفته است و تلفظ آن نیز خفیف است.
1-4. در بافتهایی که نخستین مصوت آنها u است صامتهای میانجی -y-، -’- و -w- به کار می رود، بدین قرار:
در بافت u-i صامت میانجی w-، -’- یا -y- است: doru-’/y-i ( دورویی، دوروئی )، dastšu-’-i ( دست شوئی )، su-w’-is ( سویس ) و غیره.
در بافت u-e صامت میانجی -w- یا -’- است، مانند ru-w-e ( روه = رویه ) ( گفتاری )، tarsu-w-e ( ترسوه = آن ( شخصِ ) ترسو، ( او ) ترسو است ) ( گفتاری )، su-’-/w-ez 0 سوئز ) و غیره.
در بافت u-a صامت -w- به کار می رود: âhu-w-ast 0 آهو است ) و غیره.
برای بافت u-u مثالی به نظر نرسید اما قاعدتاً در این بافت نیز باید صامت -w- به کار رود.
در بافت u-o نیز صامت میانجی -w- است: kâhu-w-o ( کاهو و... ) و غیره.
در بافت u-â نیز صامت میانجی -w- است: bâzu-w-ân ( بازوان )، âhu-w-ân ( آهوان ) و غیره. در اینجا گاهی u به o و w به v بدل می شود.
چنانکه دیده می شود در پنج مورد از شش مورد بالا مصوت اول از دو مصوتِ رو در رو u است. این مصوت تعیین کننده ی شکل صامت میانجی است. تنها در یک مورد، یعنی در بافت u-i، مصوّت دوم شکل صامت میانجی را معین می کند. در کلیه ی این موارد صامت میانجی خفیف تلفظ می شود.
1-5. در بافتهایی که نخستین مصوت o است صامت میانجی -w-، -’- یا -y- است، بدین صورت:
در بافت o-i صامت میانجی -’- یا y است: râdiyo-’/y-i ( رادیوئی )، man-o to-’/y-i ( من و توئی ) و غیره.
در بافت o-e صامت میانجی -w- یا -’- است: mâl-e to-w/’-e ( مال توه = مال تو است ) ( گفتاری )، râdio-’-emân ( رادیومان ).
در بافت o-a صامت میانجی -w- یا -’- است: mâl-e-to-w/’-ast، ( مال تو است ) radio-w/’-am ( رادیوام ) و غیره.
در بافت o-u نیز باید صامت میانجی -w- باشد اما مثالی به نظر نرسید. (15)
در بافت o-o صامت میانجی -w- یا -v- است: to-w/v-o man ( تو و من ) و غیره. در کلمه ی do-vv-om ( دوم ) صامت میانجی به قیاس با v در کلمه ی اول مکرر شده است.
در بافت o-â نیز صامت میانجی -w- یا -v- است: har do-w/v-ân ( هر دوان ).
در سه مورد اول از شش بافت فوق صامت میانجی خفیف تلفظ می شود.
1-6. در بافتهایی که اولین مصوت آنها â است صامت میانجی -’-، -y-، -w- یا -h- است، بدین قرار:
در بافت â-i صامت میانجی -’- یا -y- است: bâlâ-’/y-i ( بالائی، بالایی )، pâ-y/’-in ( پایین، پائین ) و غیره. در کلمات pâ-y/’-iz ( پائیز ) و â-y/’in ( آئین ) صامت میانجی -y/’- در وسط کلمه به کار رفته است. در کلمه ی بیگانه ی Tâ-’is ( تائیس، نام خاص ) صامت -’- به کار رفته که معمولاً -y- به جای آن به کار نمی رود.
در بافت â-e صامت میانجی -h- است: âqâ-h-e ( آقاهه ) ( گفتاری ) و غیره.
بعضی محققان y در کلمات عربی الاصلی مانند فایده، دایم و غیره را که تلفظ ایرانیان به جای همزه ی اصلی است صامت میانجی تلقی کرده اند، ( رک: لازار، 1357، ص 27 که مثالهای خاین و فایده را آورده است ). این نظر مسلماً درست نیست، زیرا همزه ( یا -y- ) در این کلمات با واجهای دیگر در تقابل است و بنابراین ممیز معنی است. مثلاً در کلمه ی فائده، واج s می تواند جانشین همزه یا y شود و کلمه ی فاسده را به وجود بیاورد، یا در کلمه ی سائل h ( ح ) می تواند جانشین همزه یا y شود و کلمه ی ساحل را بسازد.
در بافت â-a صامت میانجی -’- یا -y- است: Dânâ-’/y-and ( دانایند، دانااند ). کاربرد -y- در اینجا کهنه گرایانه است.
در بافت â-u صامت میانجی -’- یا -v/w- است: zâ-’/w-u 0 زائو ). در کلماتی که در اصل دارای صامت v هستند مانند طاووس، داود، قاووت و غیره نیز گاهی به جای v همزه یا w به کار می رود: tâw/’us، dâw/’ud، qâw/’ut.
در بافت â-o صامت میانجی -w- یا -’- است: mâ-w-o šomâ ( ما و شما )، Mâ-’-o ( مائو، اسم خاص ).
در بافت â-â صامت میانجی -h- است: bâ-h-âš ( باهاش = با او ) در اینجا a در شناسه ی –aš تحت تأثیر â در کلمه ی با به â بدل شده است.
در کلیه ی موارد بالا، به استثنای بافت â-â و â-e که در آن صامت میانجی -h- به کار می رود، و بافت â-a که در آن -y- به کار می رود، صامتهای میانجی خفیف تلفظ می شوند.
1-7. بافتهایی که اولین مصوت آنها ow است وضع خاصی دارند، به این معنی که این مصوت، هنگامی که قبل از مصوت دیگری قرار می گیرد، غالباً به دو بخش تقسیم می شود و بخش دوم آن میان بخش اول و مصوت آغاز هجای بعد به عنوان صامت میانجی به کار می رود. در اغلب این بافتها به جای -w-، صامت -v- نیز می تواند به کار رود. در پاره ای از موارد نیز جزء دوم حذف می گردد و -y- جای آن را می گیرد. مثال:
در دو بافت ow-i و ow-e به جای -w-، -y- و -’- نیز به کار می رود: ǰelo-y/’-i ( جلویی، جلوئی )، no-y/’-i ( نویی، نوئی )، ǰelo-y-e ( جلویِ ).
لازم به یادآوری است که در کلمات نوشتاری ادبی به جای -w- غالباً و در بعضی موارد منحصراً -v- به کار می رود: no-v-in ( نوین )، ǰo-v-in ( جوین ) xosro-v-ân ( خسروان ).
در کلیه ی موارد بالا -w- با گردی مختصری در لبها تلفظ می شود.
2. صامتهای میانجی صرفی – آوایی
مهم ترین صامتهای میانجی صرفی – آوایی زبان فارسی معاصر عبارت اند از:2-1-1. بعد از مصوت e و قبل از پسوند جمع –ân، مانند bande-g-ân ( بندگان )، setâre-g-ân ( ستارگان )، و غیره. استعمال -g- در این مورد صد در صد قیاسی است و کلمات عربی الاصل را نیز در برمی گیرد، مانند sefle-g-ân ( سفلگان ) (16). کلمات قرضی دیگر نیز می توانند مشمول این قاعده گردند. sarǰuxe-g-ân ( سرجوخگان ). تنها استثنا در این مورد کلمه ی ši’a-y-ân ( شیعیان ) است که به جای -g-، -y- در آن به کار رفته است. در این کلمه به جای –e پایانی، در حالت جمع مصوت a ظاهر شده است. (17)
2-1-2. بعد از مصوت e و قبل از –i مصدری: bande-g-i ( بندگی )، tešne-g-i ( تشنگی ) و غیره. استعمال -g- در این مورد نیز قیاسی است و کلمات عربی الاصل و واژه های قرضی دیگر را نیز شامل می شود: talabe-g-i ( طلبگی )، amale-g-i ( عملگی )، masxare-g-i ( مسخرگی ) و غیره. (18)
2-1-3. بعد از مصوت e و قبل از پسوند -âne: bačče-g-âne ( بچگانه ). برای استعمال -g- در این مورد مثال زیادی در دست نیست.
در کلمه ی جداگانه، که مصوت آخر تکواژ اول â است نه e، نیز صامت -g- به کار رفته است.
2-2. صامت -y- این صامت در موارد زیر به کار می رود:
2-2-1. بعد از کلیه ی مصوتها غیر از ow و قبل از تکواژ پی چسب –e، که علامت اضافه ی اسمی به اسمی دیگر و علامت اضافه ی اسم به صفت است: bini-y-e ( بینیِ )، xâne-y-e ( خانه ی )، na-y-e ( نه ی )، patu-y-e ( پتوی )، hardo-y-e ( هردویِ )، âqâ-y-e ( آقای ). بعد از مصوت i تلفظ -y- خفیف است. این صامت نیز تقریباً جنبه ی صرفی دارد.
2-2-2. بعد از مصوتهای â و u و قبل از پسوند -e اسم ساز: pâ-y-e ( پایه )، lâ-y-e ( لایه )، ru-y-e ( رویه )، mu-y-e ( مویه )، do su-y-e ( دو سویه ) و غیره.
2-2-3. بعد از مصوت â و قبل از پسوند جمع:-ân dânâ-y-ân ( دانایان )، pârsâ-y-ân ( پارسایان ) و غیره. این قاعده کلمات قرضی را نیز شامل می شود: mollâ-y-ân ( ملّایان )، âqâ-y-ân ( آقایان ). تنها استثنا در این مورد کلمه ی niyâ-k-ân است که به جای -y-، صامت -k- در آن به کار رفته است.
2-2-4. بعد از مصوت u و قبل از –ân جمع: dânesǰu-y-ân ( دانشجویان )، xubru-y-ân ( خوبرویان ) و غیره. در کلمات زیر به جای -y-، -w- به کار رفته است: bâzu-w-ân ( بازوان )، abru-w-ân ( ابروان )، niku-w-ân ( نیکوان )، bânu-w-ân ( بانوان )، âhu-w-ân ( آهوان )، ǰâdu-w-ân ( جادوان )، gisu-w-ân ( گیسوان )، hendu-w-ân ( هندوان). صامت میانجی هشت کلمه ی اخیر آوایی است ( رک: 1-4 ) وخفیف تلفظ می شود. گاهی در این مورد u به o بدل می شود و به جای w، v به کار می رود.
2-2-5. بعد از مصوتهای â و u و قبل از تکواژهای صرفی زیر:
2-2-5-1. قبل از -ande نشانه ی اسم فاعل: gu-y-ande ( گوینده )، afzâ-y-ande ( افزاینده ).
2-2-5-2. قبل از -eš نشانه ی اسم مصدر: âzmâ-y-eš ( آزمایش )، peydâ-y-eš ( پیدایش )، gu-y-eš ( گویش ).
2-2-5-3. قبل از شناسه های am، -ad،:-and migu-y-am ( می گویم )، miǰu-y-ad ( می جوید )، mifarmâ-y-ad ( می فرماید ).
2-2-5-4. قبل از ضمایر ملکی: pâ-y-am ( پایم )، ru-y-at ( رویت )، ǰâ-y-emân ( جایمان ) و غیره.
2-2-5-5. قبل از –ân و –â نشانه ی صفت فاعلی: ǰu-y-ân ( جویان )، gu-y-ân ( گویا )، sarâ-y-ân ( سرایان = سراینده ) و غیره.
2-2-5-6. قبل از –â علامت ندا: xodâ-y-â ( خدایا ).
2-2-6. بعد از پیشوندهای فعلی be و na و قبل از افعالی که با مصوتهای a، e، o، â، و ow شروع می شوند ( رک: 3-2 ).
2-3. صامت -ǰ-. این صامت در موارد زیر به کار می رود:
2-3-1. قبل از –ât جمع و بعد از مصوتهای e، i، â و u. کاربرد -ǰ- در این موارد عمومیت ندارد: Kârxâne-ǰ-ât ( کارخانجات )، širini-ǰ-ât ( شیرینی جات )، talâ-ǰ-ât ( طلاجات )، dâru-ǰ-ât ( داروجات ).
2-3-2. در چند مورد بعد از e و قبل از -i نسبت به کار می رود: miyâna-ǰ-i ( میانجی، منسوب به میانه )، sâvo-ǰ-i ( ساوجی، منسوب به ساوه ). در کلمه ی اخیر قبل از -ǰ- به جای e، o و در کلمه ی اول به جای e، a ظاهر شده است.
2-3-3. در یکی دو مورد با همین تلفظ و نیز با تلفظ č بعد از مصوت i و قبل از –i نسبت به کار می رود: anzali--ǰ/č-i ( انزلی جی، انزلی چی )، پهلوی چی ( منسوب به بندر پهلوی، نام بندر انزلی در رژیم سابق ).
2-4. صامت -t-. این صامت در دو مورد زیر به کار می رود:
2-4-1. بعد از سوم شخص مفرد ماضی نقلی افعال، هنگامی که بدون فعل معین « است » به کار رفته باشد و قبل از ضمایر متصل مفعولی: zada-t-eš ( زدتش = او را زده است ). borda-t-ešun ( بردتشون = آنها را برده است ) و غیره (19). چنانکه دیده می شود در اینجا به جای –e پایانی اسم مفعول، مصوت a- به کار رفته است. کاربرد این صامت میانجی منحصر به زبان گفتار است و جنبه ی کاملاً صرفی دارد.
2-4-2. بعد از بعضی از کلمات عربی مختوم به e و قبل از پسوند –an ( تنوین ) و i نسبت: qâ’eda-t-an ( قاعدتاً ) omda-t-an ( عمدتاً )، عقیدتی. در اینجا نیز هنگام الحاق پسوند، به جای مصوت –e، مصوت –a ظاهر شده است.
2-5. صامت -d-. این صامت بعد از حرف اضافه ی be و قبل از تکواژهای ân، in و u به کار می رود: be-d-ân ( بدان ) be-d-in ( بدین ) و be-d-u ( بدو ). این صامت نیز کاملاً جنبه ی صرفی دارد.
2-6. صامت -v-. این صامت در چند مورد بعد از پاره ای مصوتها و قبل از -i نسبت به کار می رود: kora-v-i ( کروی، منسوب به کره ). gan-ǰa-v-i ( گنجوی، منسوب به گنجه )، qazna-v-i ( غزنوی، منسوب به غزنه )، sâra-v-i ( ساروی، منسوب به ساری. در این کلمه قبل از -v- به جای i، a ظاهر شده است )، xâǰa-v-i ( خواجوی، منسوب به خواجو xâǰu در این کلمه قبل از v به جای u، a ظاهر شده است )، mino-v-i ( مینوی، منسوب به مینو. در این کلمه به جای u قبل از -v- مصوت o ظاهر شده است. تلفظ mina-v-i نیز برای این کلمه وجود دارد ).
3. صامت میانجی در آغاز کلمات مستقل
آنچه تا اینجا گفته شد مربوط به کاربرد صامتهای میانجی قبل از تکواژهایی بود که غیر مستقل اند و یا از واژه های قرضی شمرده می شوند و به همین سبب قبل از مصوت آغازی آنها صامت همزه به کار نمی رود. اما هنگامی که مصوت دوم از دو مصوت رویاروی در آغاز یکی از کلمات مستقل زبان قرار گرفته باشد همیشه قبل از آن صامت همزه به کار می رود. این صامت باید قاعدتاً برای پیش گیری از التقای مصوتها کافی باشد و در بسیاری از موارد نیز چنین است اما هنگامی که پیشوندهای فعلی be و na قبل از پاره ای از افعال قرار بگیرند همزه ی آغازی این افعال حذف می گردد و به جای آن صامت میانجی دیگری به کار می رود. ما در زیر به بررسی این موارد می پردازیم.3-1. مواردی که همزه ی آغازی کلمات باقی می ماند. همزه ی آغازی کلمات در سه مورد زیر باقی می ماند:
3-1-1. در کلیه ی مواردی که تکواژهای زبان برای ساختن واحدهای بزرگتر از کلمه به صورت ترکیب نحوی ( گروه، جمله واره، جمله و غیره ) در کنار هم قرار می گیرند: bâ ’u ( با او )، bâ ’Ahmad ( با احمد )، be ’Esfahân ( به اصفهان ) ketâb-e ’ostâd ( کتاب استاد ) و غیره.
3-1-2. در مواردی که دو تکواژ کلمه ی مرکب می سازند: bi-’adab ( بی ادب )، be-’estelâh ( به اصطلاح )، be-’onvân-e ( بعنوانِ )، bâ-’ân-ke ( با آنکه )، bâ-’imân ( با ایمان ) و غیره.
3-1-3. بعد از پیشوندهای فعلی be و na و قبل از فعلهایی که با مصوت i شروع می شوند، مانند na’istâd ( نایستاد )، be-’istad ( بایستد ).
3-2. مواردی که همزه حذف می شود. حذف همزه تنها هنگامی صورت می گیرد که پیشوند فعلی be و نشانه ی نفی na قبل از افعالی که با مصوتهای a، o، â و ow آغاز شده اند قرار بگیرند. صامتی که در این مورد به عنوان صامت میانجی به کار می رود -y- است: bi-y-owbârad ( بیوبارد )، na-y-afkan ( نیفکن )، na-y-âmad ( نیامد ) و غیره.
چنانکه دیده می شود، در افعال مذکور به جای مصوت e در be مصوت i به کار رفته است. (20)
قبل از فعلهایی که با مصوت i شروع می شوند صامت همزه باقی می ماند. رک: 3-1-3.
کاربرد صامت -y- در موارد فوق جنبه ی صرفی – آوایی دارد.
3-3. بعد از جزءِ mi- حذف همزه و باقی ماندن آن هر دو ممکن است، اما موارد حذف همزه و به کاررفتن -y- به جای آن بیشتر است. صورتهایی که همزه در آنها باقی می ماند کهنه گرایانه است. مثال:
( میامد ) |
mi-y-âmad |
mi-’âmad |
( می آمد ) |
( میفتاد ) |
mi-y-oftâd |
mi-’oftâd |
( می افتاد ) |
( مینداخت ) |
mi-y-andâxt |
mi-’andâxt |
( می انداخت) |
قبل از فعلهایی که با مصوت i شروع می شوند همزه همیشه باقی می ماند: mi-’istam ( می ایستم ).
4. ملاحظات تاریخی
در بحث از صامتهای میانجی صرفی – آوایی کوشش بر این بود تا این صامتها را در ارتباط با مقولات صرفی زبان و با دید ایستا و در مقطع همزمانی زبان بررسی کنیم. در این قسمت می کوشیم تا به بررسی این صامتها از دیدگاه تاریخی و تحولی بپردازیم و ضمن اشاره به منشأ آنها سیر تحول آنها را نیز تا فارسی امروز به اختصار از نظر بگذرانیم.1-4. در زبان پهلوی در پایان نزدیک به تمام کلماتی که امروز به مصوتهای e ( در مرحله ی قدیم تر: a)، i نسبت ( در قدیم: ī )، u ( در مرحله ی قدیم تر: ū و ō ) و â ( در قدیم: ā ) ختم می شوند صامت g به کار می رفته است. مثلاً کلمات بنده، پارسی، جادو، نیکو، دانا به صورت bandag، pārsīg، ǰādūg، nīkōg، dānāg تلفظ می شده است. این کلمات هنگام الحاق علامت جمع و نشانه ی اسم مصدر و غیره به آنها به صورت bandagān، bandagīh، dānāgīh و جز آن تلفظ می شده اند و هیچ گونه التقای مصوتی پیش نمی آمده است. از آنجا که صامت g در پایان کلمات مزبور قرار داشته و نیروی تلفظی گویندگان در پایان کلمات ضعیف تر از سایر مواضع آن است و به سبب پاره ای عوامل دیگر که جای بحث آن در اینجا نیست این صامت به تدریج ضعیف شده و سرانجام افتاده است. برعکس صورت مفرد کلمات، در مواردی که صامت مزبور به علت الحاق علامت جمع یا نشانه ی اسم مصدر و جز آن در میان کلمه قرار می گرفته هیچ گونه حذفی رخ نداده است و صورتهای bandagān، bānāgīh و غیر کماکان با g تلفظ می شده اند. بدین ترتیب بسیاری از کلمات زبان در این دوره دو شکل پیدا کرده اند یکی با g و دیگری بدون آن. قاعده ی کلی حکم می کند که صورت تحول یافته ی این کلمات بر شکل قدیم تر و تحول نیافته ی آنها غلبه کند و g در این موارد نیز حذف شود اما عامل مهمی به حفظ g در شکلهایی مانند bandagān، bānāgīh و نظایر آنها کمک کرده و آن لزوم جدا نگه داشتن مصوتهای این کلمات از همدیگر بوده است. در صورت حذف g از صورتهای مزبور این کلمات به شکل *bandaān، *bandaīh و جز آن در می آمده که تلفظ آن مشکل و مخالف قانون زبان فارسی بوده است. بدین ترتیب g در این کلمات حفظ شده و وظیفه ی حائل شدن میان دو مصوت به عهده ی آن گذاشته شده است و آنچه روزگاری جزء اصلی کلمه بوده، در نتیجه ی تحول و فراموش شدن تلفظ اصلی کلمه، نقشی ساختی پذیرفته است. از آنجایی که زبان دارای لایه ها و سطوح و اشکال مختلف و لهجه های اجتماعی و جغرافیایی متفاوت است و این اشکال مختلف در همدیگر تأثیر متقابل دارند صورتهای زبانی هیچگاه یکدست نیست و از نظم منطقی پیروی نمی کند. به این سبب می بینیم که g پایانی کلمات خسته و تشنه، هنگام الحاق علامت جمع و نشانه ی اسم مصدر، باقی مانده اما هنگام الحاق -i نسبت از اکثر کلمات افتاده و تنها در معدودی از آنها باقی مانده است ( رک: 1-2 ). نظمی که امروز در به کار رفتن g قبل از -ân جمع و -i مصدری دیده می شود نیز بی شک محصول عملکرد عامل قیاس بر آنها است، به این معنی که در این دو مورد نیز در آغاز امر یکدستی امروز وجود نداشته و در بعضی مناطق و در پاره ای موارد صورتهای بدون g نیز به کار می رفته است که به علت فقدان مدارک از قرون اولیه ی اسلامی از کیفیت آن اطلاعی در دست نیست، اما آثار آن در متون قرون بعد دیده می شود. مثالهای زیر نمونه ای از مواردی است که در متون آمده و عدم انسجام در کاربرد g را نشان می دهد:
در نزهت نامه ی علائی که در قرن پنجم در ری نوشته شده مانندگی به شکل ماننده ای ( ص 98 و به شکل ماننده ی ص 39، ح 4 )، دیوانگی به صورت دیوانه ی [ = دیوانه ای ] ( ص 112، ح 6 که به صورت دیوانه آمده )، دوسالگی به شکل دوساله ی [ دوساله ای ] ( ص 85، ح 2 )، درماندگی به شکل درمانده ی [ = درمانده ای ] ( ص 499، ح 1 ) آمده است.
در داستانهای بیدپای از محمد بن عبدالله بخاری، که در قرن ششم در موصل ترجمه شده، همسایگی به شکل همسایه ای آمده است ( بخاری، ص 136 ).
در ترجمه ای از نهج البلاغه، که در قرون پنجم و ششم به احتمال قوی در مناطق مرکزی ایران انجام گرفته، سرگشتگی به شکل سرگشتی ( = سرگشته ای، سرگشتَیی ) آمده است ( ج 1، ص 184 ).
در الابنیه عن حقایق الادویه ی ابومنصور هروی، که در قرن پنجم در غرب ایران نوشته شده، کلمات پختگی، تازگی و خفگی به شکل پخته یی، تازه یی و خفه یی ضبط شده است ( هروی، 1346، ص 285، 284 و 295 ).
در کتاب مجهول العنوان و مجهول المؤلفی که به نام پند پیران چاپ شده و ظاهراً در قرن پنجم نوشته شده است کلمات بندگی و همسایگی به شکل بنده ی [ = بنده ای ] و همسایه ی [ = همسایه ای ] آمده است ( ص 147، 100 و 168 ).
در سمک عیار ( قرن ششم )، ج 4، همسایگی به شکل همسایه ی ( = همسایه ای ) ( ص 186 )، همسایه یی ( ص 37 ) و همسایه ( = همسایه ی ) ( ص 133 ) به کار رفته است.
در قرآن مترجَمی که احتمالاً در قرون پنجم و ششم در منطقه ی سیستان یا کرمان نوشته شده و به نام قرآن قدسی به چاپ رسیده است اسم مصدرهای مختوم به گی با ی [ ای ] ضبط شده اند: تازه ی، تشنه ی، جاودانه ی، دیوانه ی و غیره ( قرآن قدس، ج 1، مقدمه، ص شصت – شصت و یک ).
در یک فرسنامه ی منثور که شاید در قرنهای ششم و هفتم نوشته شده کُرّگی همه جا به صورت کرّه ای آمده است ( رک: دو فرسنامه، ص 10، 51، 52، 61، 66 ).
در ترجمه ی فارسی المدخل الی علم احکام النجوم ابونصر قمی، که توسط مترجمی ناشناس از مناطق مرکزی ایران در قرون پنجم و ششم انجام گرفته، کلمات بنده و سفله به شکل بنده ان و سفله ان جمع بسته شده است ( قمی، 1375، ص 146، 144 ).
در قانون ادب حبیش تفلیسی، که در قرن ششم در آسیای صغیر نوشته شده است و زبان آن به احتمال قوی تحت تأثیر گویشهای غرب ایران بوده، کلمات نرینه و کنه به شکل نرینه یان و کنه یان جمع بسته شده اند ( تفلیسی، 1350، ج 1، مقدمه، ص یازده ).
در ترجمه ی قرآن مورخ 556 میوه به صورت میوهان جمع بسته شده است.
در تاریخ سیستان ( قرن پنجم )، گرسنگی به شکل گرسنه ی به کار رفته است ( ص 339 ).
در تاریخ طبرستان به جای کبودجامگان کبودجامه آن به کار رفته است ( رک: ابن اسفندیار، 1320، ص 152 ).
در یک نسخه از نزهتنامه ی علائی به جای خانگی، خانه ی [ خانه ای ] به کار رفته است ( رک: شهمردان رازی، 1362، ص 131، ح 7 ).
در دیوان شرفشاه دولائی، که به گویش گیلکی سروده شده، بندگان به شکل بنده وان به کار رفته است ( رک: حاکی، 1366، ص 71 ).
چنان که دیده می شود، در هیچ یک از موارد فوق گ به عنوان صامت میانجی به کار نرفته است و، به غیر از دو مورد y و یک مورد h، صامت میانجی را در این موارد باید همزه دانست. مورد بنده وان که صامت میانجی در آن و است استثنا و چنان که دیده می شود لهجه ای است ( رک: بعد ). جالب است که تقریباً کلیه ی موارد فوق مربوط به آثاری هستند که در مناطق دیگری غیر از خراسان نوشته شده اند. در این میان محل نگارش بعضی متون مانند پند پیران و فرسنامه مشخص نیست. شاید استعمال همزه به عنوان صامتِ میانجی در کلمات فوق در بعضی نقاط خراسان نیز رایج بوده، ولی صامت گ استعمال عام تری داشته و بعداً بر همزه غلبه کرده است. امروز نیز در بعضی از گویشها، مانند گویش شوشتری، اصلاً گ میانجی وجود ندارد و به جای آن از ه استفاده می شود ( رک: وزیری، 1364، ص 20 و 24 ).
4-2. در دسته ی دیگری از کلمات، یعنی کلمات مختوم به â، u و i، صامت g حتی در شکل جمع و اسم مصدر نیز باقی نمانده و چنان که دیدیم التقای مصوتها یا با صامت y و یا به کمک w رفع شده است. (21) در تمام کلماتی که به مصوت â ختم می شوند ( به استثنای کلمه ی نیا ) (22) و در تعداد زیادی از کلمات مختوم به u التقای مصوتها با -y- رفع شده است. تعدادی از این کلمات مانند خدای، پای، روی و غیره در اصل به y ختم می شده اند و هنگام الحاق -ân جمع و -i مصدری به آنها هیچ گونه التقای مصوتی پیش نمی آمده است. بعدها صامت y از این دسته کلمات قیاساً به کلماتی مانند دانا، ترسا، بازو، مینو و غیره، که در اصل فاقد y بوده و به â ( در پهلوی: āg ) و u ( در پهلوی: ūg و ōg ) پایان می یافته اند منتقل شده و بدین ترتیب نقش صامت میانجی را پیدا کرده است. سرایت y از کلمات دسته ی اول به کلمات دسته ی دوم تدریجی بوده و به احتمال قوی کلمات دسته ی دوم در حالت جمع و الحاق –i اسم مصدر تا مدتها در بعضی از مناطق ایران بدون y به کار می رفته اند.
در بسیاری از متون فارسی که قبل از قرن ششم نوشته شده اند، مانند تاریخ سیستان و نوروزنامه ی منسوب به خیام و جامع الحکمتین ناصر خسرو و التفهیم بیرونی کلماتی مانند ترسا، دانا، همتا و غیره و کلمات عربی مانند بنّا به شکل ترساآن، داناآن، همتاآن و بنّاآن جمع بسته شده اند. املای آن در این کلمات نشان می دهد که صامت میانجی در اینجا همزه بوده است. (23) در مرحله ی انتقال، این کلمات به هر دو صورت جمع بسته می شده اند. در نسخه ای از تفسیر سورآبادی که جلد اول آن در سال 1353 از طرف بنیاد فرهنگ ایران به صورت عکسی چاپ شده و تاریخ کتابت آن احتمالاً حدود قرن هفتم است کلمه ی ترسا به هر دو صورت ترساآن و ترسایان جمع بسته شده است ( رک: ص 3 و 7 کتاب نامبرده ). در این دوره ی انتقالی وضع کلمات فارسی الاصل با کلمات قرضی عربی نیز تفاوت داشته است. به این معنی که کلمات قرضی عربی بسیار دیرتر از کلمات فارسی با صامت میانجی -y- به کار رفته اند. در ترجمه ی تاریخ قم، که در سالهای 805 و 806 به فارسی ترجمه شده است، کلمات کدخدا و چارپا به صورت کدخدایان ( ص 184 ) و چارپایان ( ص 163 و 174 ) جمع بسته شده اند اما کلمات بنّا و قنّاء ( = کاریزکن ) به شکل بنّا آن ( ص 60 و 81 ) و قنّاءآن ( ص 42 و 80 ) جمع بسته شده اند. (24)
کلمات ستایش و بایست و نظایر آن نیز در یک دوره و حداقل در بعضی مناطق فارسی زبان گاهی با ی و گاهی با همزه به کار می رفته اند. در لطائف الحقایق رشیدالدین فضل الله همدانی این دو کلمه با املای ستایش و بایست ضبط شده اند. در این کتاب کلمات عربی لطائف و حقائق نیز به صورت لطائف و حقائق ضبط شده اند ( رشیدالدین، 2535 (1355)، ج 1، مقدمه، ص نُه ). همچنین در ترجمه ی مفردات قرآن ( احتمالاً از قرن ششم ) کلمات ترسایان، پایگاه و بایستادن به صورت ترسائان. پایگاه و بیستادن ضبط شده اند ( تفسیر مفردات، مقدمه، ص شانزده ). در تراجم الاعاجم، فرهنگ واژه های قرآنی از قرن ششم و هفتم، کلمات آسایش، آرایش، همسایگی و غیره نیز به صورت آسائش، آرائش و همسائگی ضبط شده اند ( تراجم، مقدمه، ص هشت ). همچنین در کهن ترین نسخه ی کتاب نقض شیخ عبدالجلیل رازی، کتابت قرن نهم و دهم، کلمات زایل و فایده به شکل زائل و فائده نوشته شده اند ( رک: رازی، 1358، مقدمه، ص چهل و دو ).
سابقه ی تلفظ همزه در این گونه موارد احتمالاً به دوره ی ساسانی می رسد. در عبارتهایی که مؤلف تاریخ قم از زبان عجم نقل می کند در این گونه کلمات به جای ی، ا به کار رفته است. مراد از زبان عجم در این کتاب زبان پهلوی است و عبارتهایی که در آنجا به این زبان نقل شده به احتمال قوی نماینده ی تلفظ پهلوی متأخر یا لااقل یکی از تلفظ های آن است. بعضی از این کلمات عبارت اند از افااستی ( = ابایستی )، بوشاام ( = بوشایم، بگشایم ) و حتی ساای ( = سائی، ضبطی و تلفظی از سایه ای ). ا در این کلمات احتمالاً برای نشان دادن تلفظ همزه به کار رفته است و کلمات مزبور ظاهراً باید چنین آوانویسی شوند: awā’istē، b#wišā’a/om، sā’ē.
-y- میانجی بعد از اجزاء پیشین be، na و ma و قبل از افعالی که با مصوت شروع می شوند نیز منشأ تاریخی دارد. دو تکواژ be و na در زبان پهلوی با یاء مجهول و به صورت bē ( بی ) و nē تلفظ شده اند. تلفظ این دو تکواژ در دوره های بعد تحول یافته و به صورت be و ne درآمده و ne با یک تحول دیگر به na بدل شده است. تلفظ ne هنوز در بسیاری از مناطق ایران متداول است. مثلاً در گویش لری بویراحمدی سه فعل نیامد، نیاورد و نینداخت به شکل niyâmad، niyâvard و niyandâxt تلفظ می شوند و در فارسی قمی دو فعل نیامد و نیاورد به صورت ney(u)mad و neyvord متداول است. همچنین در مازندرانی ( گویش حسن کیف کلاردشت ) فعلهای نیاوردم، نیاور و نمی ارزد به شکل niyârdeme، niyâr و niyarzene تلفظ می شوند. شکی نیست که یاء مجهول این دو تکواژ موجب ظهور -y- به عنوان صامت میانجی در بافتهای مذکور در فوق شده است. صامت -y- بعد از تکواژ ma در افعالی مانند میاور، میفکن و غیره ظاهراً به قیاس با کلمات نیاورد، نیفکند و غیره پدید آمده است. در هر حال کاربرد -y- بعد از na و ma در متون فارسی کلیت ندارد و گاهگاه مثالهایی دیده شده است که بدون -y- به کار رفته اند. مثلاً در ترجمه ی قرآن مورخ 556 میاید به شکل مه آید ( ص 185 ) و در سیره ی ابن خفیف نیاید به صورت نه آید ( دیلمی، 1955، ص 3 ) آمده است. در تفسیر ابوالفتوح بنیفتند به شکل بنه افتند ضبط شده ( ابوالفتوح، ج 14، ص 235 ) و نزاری قهسانی میا را در شعر زیر به صورت مآ آورده است:
در خرابات گدایان ز سر ناز مآ
نشنیدی و ندیدی برو و باز مآ
( نزاری، 1371، ج 1، مقدمه، ص 419 و متن، ص 560 ).
در معارف بهاء ولد فعلهای نیفتی، نیافریند و نینبویی ( از فعل انبوییدن به معنی بوییدن ) به شکل نه افتی، نه آفریند و نه انبویی ضبط شده ( بهاء ولد، 1338، صص 14، 144، 129 ) که در آن احتمالاً صامت همزه استعمال شده است. (25) صورتهای مخففی مانند نامد ( نیامد )، ناورد ( نیاورد )، مندیش ( میندیش )، که در شعر و حتی در نثر (26) به کار رفته و در آنها یکی از دو مصوت رو در رو حذف شده است، نشان دهنده ی این نکته است که میان این دو مصوتْ صامتِ -y- وجود نداشته است. در زبان پهلوی متأخر نیز ظاهراً بعد از ma و قبل از مصوتْ صامتِ همزه به کار می رفته است. در تاریخ قم فعل میندیش در زبان عجم به شکل مه اندیش ضبط شده است ( قمی، 1313، ص 82 ). امروز نیز در بسیاری از گویشهای فارسی میان na و مصوت بعدی، صامت همزه به کار می رود. مثلاً در فارسی کرمانی نیامد به شکل no'mad، نیفتاد به صورت noftâd، مشتق از نه اُفتاد، و نینداخت به صورت nendâxt، مشتق از نه انداخت، تلفظ می شوند و در گویش فارسی روستای جیان از بخش بوانات شهرستان آباده افعال نیامد و نینداخت به شکل na'andâxt و no'umad به کار می رود. (27)
استعمال -y- قبل از کسره ی اضافه نیز در دوره های گذشته ی زبان مانند امروز عمومیت نداشته است. در بسیاری از متون فارسی کاتبان این -y- را ثبت نکرده اند. مثالهای زیر اندکی از بسیار است:
کوزها بی گوشه = کوزه های ( لسان التنزیل، ص 21 )؛
بوستانها پیوسته = بوستانهای ( همان، ص 12 )؛
ستاره صبح = ستاره ی ( همان، ص 22 )؛
سرو گوسفند = سروی ( مولوی، 1365، ص 51 )؛
طعمها بسیط = طعمهای ( ترجمه ی تقویم الصحّه ی ابن بطلان، ص 6 )؛
اجزا زبان = اجزای ( همان، ص 7 و 8 ).
در اینجا نیز به احتمال قوی یک همزه ی لرزشی به عنوان صامت میانجی به کار می رفته است که کاتبان، به علت ضعیف بودن تلفظ آن، آن را در خور ضبط ندیده اند. در بسیاری از متون فارسی در بافتهای (â-i=)ā-ī و (u-i=)ū-ī نیز این گونه همزه ها ضبط نشده اند. به مثالهای زیر توجه کنید:
ماییم = مائیم ( تفسیر سورآبادی، ص 16 )؛
روشنایی = روشنائی ( همان، ص 18 )؛
خدایی = خدائی ( همان، ص 42 )؛
جای = جائی ( ترجمه ی تاریخ طبری، ص 56 )؛
آسیای = آسیائی ( همان، ص 56 ). (28)
دلیل این که قبل از کسره ی اضافه همزه به کار می رفته ضبط صریح یک نسخه از لغت فرس اسدی ( ذیل کلمه ی « لوچ ») است که شاهد آن چنین ضبط شده: آن توء کور و [ توء لوچ ] و توء کوچ و بلوچ ( اسدی، 1365، ص 59 ). بنابراین احتمال می رود که املای همزه بر بالای های غیر ملفوظ یعنی ة »، که امروز غالباً آن را یاء ابتر می دانند، در دوره های قدیم تر زبان نشانه ی همان تلفظ همزه بوده نه -y- و کلمه ای مانند گوشه ی به صورت guše-’-e ( در قدیم: gōša-’-i ) تلفظ می شده است. و بالاخره در تراجم الاعاجم ( قرن ششم و هفتم ) ترکیباتِ پاره ی آتش، ستاره ی روشن، خدایِ...، پاکی زنان به شکل پاره ی آتش، ستاره ی روشن، خدائ...، پاکئ زنان نوشته شده اند، همچنان که کلمات پاره ای و تخته ای به صورت پارة ی و تختة ی ضبط شده اند ( تراجم، مقدمه، ص هفت ). همچنین در کهن ترین نسخه ی نقض شیخ عبدالجلیل، کلمات کینه ی، قضایِ و ترسائی به صورت کینة ی، قضائ و ترسائ نوشته شده اند ( رازی، 1358، مقدمه، ص چهل و دو ).
استعمال صامت میانجی v نیز در قدیم در بعضی لهجه های زبان فارسی رایج بوده است. در ترجمه ای از کتاب عوبدیا از متون عهد عتیق به خط عبری ترکیبات مسکن گیران، غارت کنان، فرج دهان ( نجات دهندگان )، شرط کنان و سلامت جویان به شکل مسکن گیراوان، غارت کناوان، فرج دهاوان، شرط کناوان و سلومت جواوان به کار رفته است ( رک: آسموسن، 1977، ص 255، 160، 261 ).
در این لهجه به جای استفاده از بن مضارع در ترکیبات صفت فاعلی آن ( گیرا، چینا،... ) به کار رفته و برای رفع التقای مصوتها از صامت v استفاده شده است. امروز نیز در فارسی قمشه ای در کلمات جمع بسته شده با -â ( = ها ) از صامت میانجی v استفاده می شود: بِلاواها « بلاها »، غِذاوا « غذاها »، گِداوا « گداها »، خرماوا « خرماها ». نیز قس: بنده وان در صفحه ی 42.
5. سابقه ی تحقیق
تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد تنها مؤلفان زیر از التقای مصوتها و صامتهای میانجی در فارسی معاصر بحث کرده اند:1. ژیلبر لازار ( لازار، 1957، ص 31-26 )، بدون پایگاه نظری و بدون تفکیک دقیق صامتهای آوایی از صامتهای صرفی و صرفی – آوایی. بحث وی مربوط به هر دو صورت فارسی نوشتاری و فارسی گفتاری است و تنها به بخشی از آنچه ما در این گفتار به آن پرداخته ایم ارتباط پیدا می کند. وی معتقد است که در فارسی معاصر، در بسیاری از موارد، دو مصوت بدون واسطه در کنار هم قرار می گیرند. پاره ای از مثالهایی که وی نقل کرده، مانند tovam، toam ( توأم )، ǰelavi ( جلوئی )، bâ-y-am ( باهام، با من ) و غیره، غلط و پاره ای دیگر مانند اینجایم، تو خونه یم و غیره، لهجه ای و محلی است.
2. محمود کیانوش ( کیانوش، 1352 ) که زیر بحث از « صوتهای نرمخوانی و خوشاوایی » به اختصار از صامتهای گ، ج، د، ز، ه، ی بحث کرده است.
3. دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی ( ادیب سلطانی، 1354، ص 98-87 )، که بحث آن بسیار آشفته و آمیخته با مطالب دیگر است.
4. ایران کلباسی ( کلباسی، 1358، ص 100-92 ). مطالب این مقاله تنها به بخشی از مطالب گفتار ما ارتباط دارد. در اینجا نیز میان صامتهای آوایی و صامتهای صرفی و صرفی – آوایی تمایز کامل برقرار نشده و از دیدگاه نظری همین قدر گفته شده که این نوع آواها بنیاد صرفی ندارند و نقش آنها پر کردن خلأ آوایی بین دو مصوت است.
5. ابوالحسن نجفی ( نجفی، 1358، ص 60-58 ). مؤلف در این بحث کوتاه، اندکی به مبانی نظری صامتهای میانجی پرداخته و ضمن آن گفته است که این صامتها ناشی از بافت آوایی – دستوری زبان اند، به محور همنشینی تعلق دارند و از نظر دستوری با واج دیگری در تقابل قرار نمی گیرند.
6. دکتر مهدی مشکوة الدینی ( مشکوة الدینی، 1364، ص 155-117 )، بدون اشاره به صامتهای آوایی و صرفی – آوایی.
کتابنامه :
ابن اسفندیار، بهاءالدین محمد، 1320، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، کتابخانه ی خاور.
ابن بلخی، 1921، فارسنامه، به کوشش لیسترانج و نیکلسون، کیمبریج.
ابونعیم اصفهانی، 1934، ذکر اخبار اصبهان، به کوشش سْوِن دِدِرینگ، لیدن، بریل.
ادیب سلطانی، میرشمس الدین، 1354، درآمدی بر چگونگی شیوه ی خط فارسی، تهران، امیرکبیر.
ارجّانی، فرامرز بن خداداد، 1351، سمک عیار، ج 4، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
اسدی طوسی، 1365، لغت فرس، به کوشش علی اشرف صادقی و فتح الله مجتبائی، تهران، خوارزمی.
بخاری، محمد بن عبدالله، 1361، داستانهای بیدپای، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، خوارزمی.
بهاءولد، محمد بن حسین بلخی، 1352، معارف، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، طهوری.
بهار، محمدتقی ( ملک الشعراء )، 1337، سبک شناسی، تهران، امیرکبیر.
پند پیران، 1357، به کوشش جلال متینی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
تراجم الاعاجم، 1366، به کوشش مسعود قاسمی و محمود مدبّری، تهران، انتشارات اطلاعات.
ترجمه ی تاریخ طبری، 1345، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
ترجمه ی تقویم الصحّه ی ابن بطلان بغدادی، 1350، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
ترجمه ی قرآن ( نسخه ی مورخ 556 هجری )، 1364، به کوشش محمد جعفر یاحقی، تهران، مؤسسه ی فرهنگی شهید محمد رواقی.
تفسیر شنقشی، 2535 ( = 1355 )، به کوشش محمدجعفر یاحقی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
تفسیر قرآن مجید، نسخه ی کتابخانه ی دانشگاه کیمبریج، 1349، به کوشش جلال متینی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
تفسیر مفردات قرآن، 1359، به کوشش عزیزالله جوینی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
تفسیری بر عشری از قرآن مجید، 1352، به کوشش جلال متینی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
تفلیسی، ابوالفضل حبیش، 1351-1350، قانون ادب، به کوشش غلامرضا طاهر، تهران، بنیاد فرهنگ ایران. حاکی، عباس، 1366، « دیوان پسر شرفشاه دولائی »، گیلان نامه، [ ج اول ]، ص 76-57.
حق شناس، علی محمد، 2535 ( = 1355 )، « دستگاههای چندگانه ی مصوت در زبان فارسی »، مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی [ دانشگاه تهران ]، سال 23، ش 4، ص 99-82.
حق شناس، علی محمد، 1357، « نقشهای دوگانه ی همزه در ساخت آوائی زبان فارسی »، پژوهشنامه ی فرهنگستان زبان ایران، ش 3، ص 57-23.
دوفرسنامه، 1366، به کوشش علی سلطانی گرد فرامرزی، مؤسسه ی مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل با همکاری دانشگاه تهران.
دیلمی، ابوالحسن، 1955، سیرت الشیخ الکبیر ابوعبدالله ابن الخفیف الشیرازی، ترجمه ی رکن الدین یحیی بن جنید الشیرازی، به کوشش ا. شیمل – طاری، آنکارا.
رازی، ابوالفتوح، 1368، روض الجِنان و رَوح الجَنان، ج 14، به کوشش محمدجعفر یاحقی – محمد مهدی ناصح، مشهد، آستان قدس.
رازی، عبدالجلیل، 1358، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض = نقض، به کوشش میرجلال الدین حسینی ارموی « محدث »، تهران، انجمن آثار ملی.
رجائی، احمدعلی، 3-1342، یادداشتی درباره ی لهجه ی بخارائی، مشهد، دانشگاه مشهد.
رشیدالدین فضل الله همدانی، 2535 ( = 1355 )، لطائف الحقائق، به کوشش غلامرضا طاهر، تهران، کتابخانه ی مرکزی و مرکز اسناد [ دانشگاه تهران ].
سورآبادی، ابوبکر عتیق، 1353، تفسیر سورآبادی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
شهمردان بن ابی الخیر رازی، 1362، نزهت نامه ی علائی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر، 1345، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
قرآن قدس، 1364، به کوشش علی رواقی، تهران، مؤسسه ی فرهنگی شهید محمد رواقی.
قمی، ابونصر حسن بن علی، 1375، ترجمه ی المدخل الی علم احکام النجوم، از مترجمی ناشناخته، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، تهران، دفتر نشر میراث مکتوب – انتشارات علمی و فرهنگی.
قمی، حسن بن محمد، 1313، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی قمی، به کوشش جلال الدین طهرانی.
کلباسی، ایران، 1358، « آواهای میانجی در فارسی نوشتاری ( ادبی )»، مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم، ش 6، دی 1358.
کمال الین اسمعیل اصفهانی، 1348، دیوان، به کوشش حسین بحرالعلومی، تهران، دهخدا.
کیانوش، محمود، 1352، « صوتهای نرمخوانی و خوشاوایی در زبان فارسی »، ویسمن، شماره ی 5، دی 1352.
لسان التنزیل، 1344، به کوشش مهدی محقق، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مافروخی اصفهانی، مفضل بن سعد، 1312، محاسن اصفهان، به کوشش سید جلال الدین تهرانی، تهران، اقبال.
مجمل التواریخ و القصص، 1318، به کوشش محمد تقی بهار « ملک الشعراء »، تهران، کلاله ی خاور.
مشکوة الدینی، مهدی، 1364، ساخت آوائی زبان، مشهد، دانشگاه فردوسی.
معین، محمد، 1337، مفرد و جمع و معرفه و نکره، تهران، دانشگاه تهران.
مولوی بلخی، جلال الدین محمد، 1365، مجالس سبعه، به کوشش توفیق سبحانی، تهران، انتشارات کیهان.
نجفی، ابوالحسن، 1358، مبانی زبان شناسی، تهران، دانشگاه آزاد ایران.
نهج البلاغه، 1368، ترجمه ی فارسی حدود قرن پنجم و ششم، به کوشش عزیزالله جوینی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
نزاری قهستانی، 1371، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران.
وزیری، عبدالله، 1364، فارسی شوشتری، اهواز کتابفروشی باختر.
هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، 1336، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، امیرکبیر.
هروی، ابومنصور علی، 1346، الابنیه عن حقائق الادویه، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، دانشگاه تهران.
Asmussen, J.P., 1977, "Eine jüdisch-persische Version des Propheten Obadja" Acta Antiqua Scientiarum Hungaricae, T. XXV, Fasc. 1-4, pp. 255-263.
Christensen, A., 1930, Contribution à la dialectologie iranienne, I, Copenhague.
Firth, J.R., 1970, "Sounds and prosodies" in Palmer (ed.), pp. 1-26.
Lazard, G., 1957, Grammaire du person contemporain, Paris, Klincksieck.
Palmer, F.R. (ed.), 1970, Prosodic Analysis, London, Oxford University Press.
Ronins, R.H., 1970, "Aspects of Prosodic Analysis", in Palmer (ed.), pp. 188-200.
Studies in linguistic Analysis, special volume of the Philological Society, Oxford, Basil Blackwell, 1957.
Scott, C.T., 1964, "Syllable structure of Tehran Persian", in Anthropological Linguistics, 6/1, pp. 27-30.
پي نوشت ها :
1. مجله ی زبانشناسی، سال سوم، شماره ی دوم، پائیز و زمستان 1365، ص 22-3.
2. hiatus.
3. syntagmatic axis
4. paradigmatic axis.
5. J.R. Firth.
6. prosodic analysis. Polysystemic approach
7. phonemic phonology.
8. phonematic units
9. prosodies اصطلاح « واحد هموندی » از دکتر علی محمد حقشناس است.
10. structure.
11. درباره ی نظریه ی معروف به « تحلیل نوائی » رک. مآخذ زیر: فرث، 1970، ص 26-1؛ رابینز، 1970، ص 200-188. و پالمر، 1970، ص ix-xvi و دیگر مقاله های مندرج در پالمر، 1970 و نیز مقاله های چهارم تا نهج مجموعه ی زیر:
Studies in Linguistic Analysis. Special volume of the philological Society. Oxford: Basil Blackwell. 1957.
و همچنین حقشناس، 2535 (1355)، ص 99-82 که در آن پس از شرح نظریه ی مورد بحث به بررسی مصوت های فارسی از این دیدگاه پرداخته است و نیز حقشناس، 1357، ص 23-57 که ضمن شرحی درباره ی این نظریه به بررسی تلفظ و نقش همزه در فارسی معاصر پرداخته است.
12. برای موارد استثنائی دیگر، رک: 2-1.
13. رک: حقشناس، 1357، ص 34. سی تی اسکات حالت تارهای صوتی را در این موارد انقباض چاکنایی ( glottal stricture ) نامیده است ( رک: اسکات، 1964، ص 29 ). این تلفظ همزه همان است که دستورنویسان آن را « همزه ی ملینه » نامیده اند.
14. در فارسی خراسانی و فارسی بخارایی مثالهای استعمال –g- قبل از –i نسبت بیشتر از فارسی نوشتاری و فارسی گفتاری تهرانی است. مثالهای خراسانی: قهوه گی، سرمه گی، بسته گی ( رک: رجائی، 3-1342، ص 50-149 )، و نیز کلمات مکه گی، اداره گی و غیره. مثالهای بخارائی: تخته گی، سرمه گی، سیه خانه گی. رک: رجائی، همان، ص 149. در متون قدیم فارسی کلمات پردگی، خاصگی، خیمگی، نظارگی، و جامگی نیز به کار رفته است. در تفسیر شنقشی ( ص 12 ) رمگی نیز در نسبت به رمه به کار رفته است. عنصری در شعر زیر خزینگی را در نسبت به خزینه به کار برده است:
به یک عطا سه هزار از گهر به شاعر داد
از آن خزینگی زردچهره ی لاغر
در شعر زیر از کمال اسمعیل ( دیوان، ص 663 ) سفلگی منسوب به سفله است:
نظرت نیست سوی سفلگیان
زانکه قصدت به عالم بالاست
در تفسیری بر عشری از قرآن ( ص 48 ) در نسبت به گاواره ( گهواره ) گاوارگی به کار رفته است. در قابوس نامه ( ص 88 و 236 ) در نسبت به میانه، میانگی و میانگین به کار رفته است. در فارسی قدیم دو مثال در دست است که در آنها گ قبل از ی نکره به کار رفته است: و آنگاه گویند که روا باشد که مؤمن و کافر را کرامت بود. آن چون گرسنگی باشد اندر سفری که میزبانی پدید آید و یا ماندگی ( اصل: مانده ی، حاشیه: ماندکی ) که کسی وی را بر ستوری نشاند ( هجویری، 1336، ص 271 ). امروز در گویش یَرَنی ( منطقه ی کاشان ) نیز قبل از i نکره گ میانجی به کار می رود: vačag-i « بچه ای » ( رک: کریستن سن، 1930، ج 1، ص 127 ).
15. در قم کلمات شاعول، قاووت و کاهو به صورت šo(w)ul، qo(w)ut و ko(w)u تلفظ می شوند که مثالهای بافت o-u هستند و صامت میانجی -w- در آنها با تلفظ بسیار خفیف به کار رفته است.
16. در شعر زیر از ملک الشعرای بهار:
سفلگانی که به کاغذ لغشان کاغذ نه
بر در خاتم و زر پرده ی دیباه زدند
و قس: سیارگان در فارسی قدیم.
17. شیعیان در اصل جمع شیعی منسوب به شیعه است اما امروز جمع شیعه تصور می شود.
18. در فارسی بخارائی صامت -g- بعد از کلمات مختوم به i و قبل از -i نسبت و مصدری نیز به کار می رود، مانند قالی گی، ساری گی، شاهی گی و راضی گی ( = رضایت )، رک: رجائی، 3-1342، ص 149 و 103. در اصفهان بعد از بعضی از کلمات مختوم به -i مصدری، -i نسبت و بعضی مصوتهای دیگر، پسوند -i مصدری به کار می رود و میان آن و مصوت قبلی صامت g حایل می شود: شُلی گی، هاری گی، زودی گی ( به همان زودی گی )، فوری گی، آشناگی، حالاگی ( از حالاگی )» و غیره.
19. در قم فعلهای زدتش، بردتشون و غیره به شکل zada-ss-eš، borda-ss-ešun و غیره به کار می روند که واژه ی « است » در آنها به شکل -ss و گاهی -s- باقی مانده و وظیفه ی صامت میانجی را به عهده دارد.
20. اینکه چرا e در پیشوند فعلی « به » در فعلهایی مانند بیفتد، بیندازد و غیره به i بدل شده است مسئله ای آواشناختی است. علت این تبدیل ظاهراً این است که e که مصوتی نیمه بسته است در این کلمات قبل از نیم مصوت y قرار گرفته و بسته بودن این نیم مصوت موجب بسته شدن e، یعنی تبدیل آن به i شده است. در فعلهایی مانند ایستادن که، در صورتی که تکواژهای به و نه قبل از آنها بیاید، با صامت میانجی همزه به کار می روند نه -y- این تبدیل دیده نمی شود. تبدیل e به i در تکواژهای که و چه قبل از صامت میانجی -y- در کلمات کیم ؟ و کیند ؟ و در کلمات Kiyân ( کیان ) جمع Key ( کی، لقب پادشاهان دومین سلسله ی اساطیری ایران ) و Kâviyân(i) ( کاویان، کاویانی ) منسوب به Kâve نیز دیده می شود. در دو کلمه ی moqtaziyât ( مقتضیات ) جمع moqtazâ ( مقتضی ) و mohtaviyât ( محتویات ) جمع mohtavâ ( محتوی، محتوا ) â به i بدل شده است. در فارسی معاصر گرایشی در جهت عکس گرایش فوق نیز دیده می شود، به این معنی که در بسیاری از کلمات، گروه آوایی -iy- و ندرتاً -ey-، به -ay- بدل شده است. این تبدیل به ویژه در بسیاری از کلمات عربی الاصل به چشم می خورد. مثلاً کلمات اِیاب، اِیالت، اِیاس، اِیادی ( منسوب به اِیاد ) عِیاذ، عِیال، عِیان و غیره که در عربی با -iy- تلفظ می شوند در فارسی با -ay- تلفظ شده اند. تبدیل i به a در کلمات فوق بیشک تحت تأثیر â در هجای دوم این کلمات است. این تبدیل در کلمات فارسی الاصل نیز دیده می شود. در کلمه ی مرکب پَیاپِی، e در پی اول تحت تأثیر â در هجای بعد به a بدل شده اما در پی دوم که این عامل در کار نبوده به صورت اصلی خود باقی مانده است. تنها استثنا در این مورد کلمه ی خیال است که در عربی به فتح اول تلفظ می شود اما در فارسی با مصوت i و با تلفظ xiyâl تلفظ شده است. ظاهراً کلماتی مانند سیاه، میان و غیره در این تبدیل اثر داشته اند.
21. در کشف الاسرار میبدی، ج 2، ص 281 و 291 رهی به شکل رهیگان جمع بسته شده است.
22. در نسخه ای از لغت فرس اسدی طوسی که در دانشگاه پنجاب نگهداری می شود و در حدود قرن دهم از روی نسخه ای کهن کتابت شده، ذیل کلمه ی کانا، کلمه ی کانائی در شعر زیر از رودکی به شکل کاناکی ضبط شده که در آن احتمال تلفظ کاناگی نیز می رود:
من سخن گویم تو کاناکی کنیَِ
هر زمانی دست بر دستم زنی
( اسدی، 1365، ص 24 )
این تلفظ که احتمالاً به زمان رودکی برمی گردد، نشان دهنده ی عدم یکسانی در کاربرد -y- میانجی بعد از کلمات مختوم به â در دوره های اول زبان فارسی است. همچنین در تفسیر کیمبریج مولی به شکل مولاکان جمع بسته شده است ( رک: تفسیر کیمبریج، ج 1، ص سی و شش ).
23. مثالهای دیگر: ترساان، پارساان و غیره در تفسیر کیمبریج ( ج 1، مقدمه، ص سی و شش )؛ عالماان، دانان ( = داناان )، شکیبان ( = شکیباان )، ترسان ( = ترساان ) در ترجمه ی قرآن مورخ 556، ص 178، 397، 519 و 294؛ نواان ( = گروگانها ) در فارسنامه ی ابن بلخی، ص 5؛ نوان، همانجا، ص 6. برای بحث مختصر درباره ی این نوع کلمات، رک: بهار، 1337، ج 1، ص 381، ج 2، ص 61 ).
24. مرحوم دکتر محمد معین ( معین، 1337، ص 30-31 )، تصور کرده است که تلفظهایی مانند ترساآن، داناآن و غیره مربوط به خراسان است. این تصور بی شک نادرست است زیرا در مناطق غربی ایران نیز این گونه تلفظها رایج بوده است. در کتاب محاسن اصفهان ما فرّوخی اصفهانی ( قرن پنجم ) ( مافرّوخی، 1312 ) کلمات زیر،که همه نام روستاهای پیرامون اصفهان است، با همین املا دیده می شود: یواآن ( ص 8 )، جرواآن ( ص 9، 81، 89 )، انداآن ( ص 37 )، کماآن ( ص 81 )، و براآن ( ص 22، 81 ). در کتاب ذکر اخبار اصبهان ابونعیم اصفهانی ( قرن پنجم ) ( ابونعیم، 1934 )، در کلمات فوق به جای آن املای ءان به کار رفته است، به این صورت: کماءان ( ج 1، ص 16، 17 )، جرواءان ( ج1: ص 16، 17 )، براءان ( ج 1، ص 17 و 317، که به ترتیب به غلط به صورت فُراءان و بُزاءان چاپ شده است ). در تاریخ قم ( اوایل قرن نهم ) نیز چنان که دیدیم شکلهای بنّاآن و قناءان به کار رفته است.
25. فعل نیندازی، در ص 114 معارف، احتمالاً تصحیح کاتبان است. در این کتاب بعد از جزءِ پیشینِ ب همیشه صامت -y- به کار رفته است، مانند بینداز ( ص 140 )، بیفکند ( ص 143 )، بیافریند ( ص 144 ) و غیره.
26. در مجمل التواریخ و القصص ( ص 317 )، نیندیشید به شکل نندیشید به کار رفته است.
27. در بعضی از گونه های فارسی نیز بعد از ne، -y- به کار نمی رود. مثلاً در فارسی افغانی ( هرات ) نیامد و نیاورد به شکل nāmad و nāvord به کار می روند.
28. نیز رک: تاریخ سیستان، مقدمه، صص ل، 54، 68، 69 و غیره. و مجمل التواریخ و القصص، مقدمه، ص کو.
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}